مسخره کردن
مترادف مسخره کردن: استهزا کردن، تمسخر کردن، ریشخند کردن، به سخره گرفتن، دست انداختن
برابر پارسی: ریشخند کردن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
ازمایش کردن، مسخره کردن
دست انداختن، مسخره کردن
گول زدن، دست انداختن، مسخره کردن، تحمیق کردن
دست انداختن، مسخره کردن، خندیدن، عقیم کردن، استهزاء کردن، تقلید در اوردن
مسخره کردن، فریب دادن، دست انداختن شخص، لطیفه زدن، گمراه کردن
مسخره کردن، هجو کردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
هو کردن
تمسخر
مچل کردن
فیریدن
کوچک دیدن کسی و خندیدن به او و توجه نکردن به شخصیت او
سرکار گذاشتن_ دست انداختن_ به ریشخند گرفتن
مزاح کردن