مسح کردن


معنی انگلیسی:
anoint

لغت نامه دهخدا

مسح کردن. [ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بسودن. لمس کردن. مس کردن. تمسح. مسح. ( از منتهی الارب ). و رجوع به مسح شود. || در اصطلاح فقهی ، در وضو مالیدن کف دست تر بر سر و دو پا. رجوع به مسح شود: تیمم ؛ مسح کردن دو دست و روی به خاک. ( دهار ). نثنثة؛ مسح کردن دست را. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

۲ - دست آغشته باب وضو را به پیش سرو پاهامالیدن : ... وجمل. روی خویش بان مسح کند ...
لمس کردن

پیشنهاد کاربران

واژه عبری و یهودی است ، همخانواده با واژه های مسیح و مسیحا

بپرس