دیکشنری
مترجم
بپرس
مسجونی
دنبال کنید
لغت نامه دهخدا
مسجونی. [ م َ ] ( حامص ) مسجون بودن. زندانی بودن. بند. زندان. و رجوع به مسجون شود.
فرهنگ فارسی
زندانی بودن
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید
+ عکس و لینک
بپرس
سوالت رو اینجا بپرس
همه سوال ها