مستکبر. [ م ُ ت َ ب ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استکبار. بزرگ و عظیم یابنده چیزی را. ( ازاقرب الموارد ). ج ، مستکبرون و مستکبرین. رجوع به استکبار شود. || دارای کبریاء. ( از اقرب الموارد ). گردنکش و متکبر و مغرور. ( غیاث ) : ز مستکبران دلاور مترس از آن کو نترسد ز داور بترس.
سعدی ( بوستان ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - متکبر باتکبر بزرگ منش . ۲ - گرد نکش : ز مستکبران دلاور بترس . ازان کو مترسد ز داور بترس . (سعدی )
فرهنگ معین
(مُ تَ بِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - آنکه از راه استثمار دیگران نیرومند و توانگر شده است . ۲ - استثمارگر.