مستولی شدن


مترادف مستولی شدن: استیلا یافتن، تسلط یافتن، دست یافتن، چیره شدن، فایق آمدن، مسلط شدن

معنی انگلیسی:
override, overcome, possess

فرهنگ فارسی

( مصدر ) دست یافتن تسلط یافتن : چون ... خبر مسعود رسید حیرت و وحشت برو مستولی شد.

مترادف ها

prevail (فعل)
غالب امدن، چیره شدن، چربیدن، شایع شدن، مستولی شدن

پیشنهاد کاربران

تصرف کردن، سرتاسر وجود شخص را فراگرفتن ( خشم، حسادت، نفرت و. . . )
Seize
Envy seized him
حسادت سرتاسر وجودش را فراگرفت.
دست یافتن، تسلط یافتن
احساس درماندگی بر او مستولی میشود. ( دست میابد ) ( تلسط پیدا میکند )

بپرس