مسته مرد

لغت نامه دهخدا

مسته مرد. [ م َ ت َ م َ ] ( اِخ ) یکی از شعرای قدیم ایران. نام دیگر او دیواره وز است و او شاعری است طبری در مائه چهارم هجری در دربار عضدالدوله دیلمی و قابوس بن وشمگیر. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به دیواره وز در ردیف خود شود.

فرهنگ فارسی

یکی از شعرای قدیم ایران

گویش مازنی

/maste mard/ این شاعر مازندرانی در دوره ی عضدالدوله ی دیلمی می زیست و مدیحه گوی این پادشاه شعر دوست بودگویند روزی عضدوالدوله در باغی به عیش و عشرت نشسته بودمسته مرد مخفیانه به آن جا وارد و پنهان شدنگهبانان او را یافته نزد عضدالدوله بردندپس از شناختی ک ه شاه از این شاعر پیدا کرد از او خواست که در وصف آن مجلس شعری بسرایدشاعر شعر زیر را به زبان تبری سرود و مورد توجه قرار گرفت: کوره سدره فیله پیته و انهذونه گته و مردم اشنهذ گویی خورشی یو این یو موندنه این – این دریا نیمی او نیمی مه این – خه ری پنهون کرد و نرگس نمایون – اخه ری خوی ادا استی دوون برگردان فارسی: دخترک چادر نماز آسمانی به خودش پیچیده مرا نگاه می کندصورتش چهری باز و زیبایی استدلفریب است و تمام مردم به او نظاره می کنندای عضدالدوله اگر تو می گویی که این دخترک مثل خورشید است من هم قبول دارم و می گویم او دریایی را می ماند که ماه در آن منعکس شده و جلوه گری می کندهرچند خود را پنهان کردولی دیدگانش دل ها را با خود می بردبرای اینکه نبینمش، با آستین و دست جلوی چشم اندازم را گرفته است

پیشنهاد کاربران

بپرس