مستنطق

/mostanteq/

مترادف مستنطق: بازپرس، بازجو

متضاد مستنطق: متهم

برابر پارسی: بازپرس

لغت نامه دهخدا

مستنطق. [ م ُ ت َ طِ ] ( ع ص ) بازپرس. استنطاق کننده. || گویا گرداننده. ( آنندراج ). خداوند تبارک و تعالی که گویا می گرداند. ( ناظم الاطباء ). || آنکه سخن گفتن می خواهد از دیگری. ( از اقرب الموارد ). || با هم مکالمه کننده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به استنطاق شود.

مستنطق. [ م ُ ت َ طَ ] ( ع ص ) آنکه از او پرسند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به استنطاق شود.

فرهنگ فارسی

کسی که دیگری رابه سخن بیاورد، بازپرس
(اسم ) آنکه ازاشخاص استنطاق کندبازرس جمع : مستنطقین ٠

فرهنگ معین

(مُ تَ طِ ) [ ع . ] (اِفا. ) بازپرس ، بازجو.

فرهنگ عمید

استنطاق کننده، بازپرس.

جدول کلمات

بازپرس

مترادف ها

cross-examiner (اسم)
بازجویی کننده، مستنطق

interrogator (اسم)
بازجویی کننده، مستنطق، بازپرس، پرسش کننده، تحقیق کننده

پیشنهاد کاربران

از مصدر استنطاق به چم بازپرسی و بازجویی
به معنی بازجو، بازپرس، سین جیم کننده
( حقوقی ) : بازپرس ، بازجو
( پارسی ) : شنونده ، نیوشا ، گوشمند
( قواعدزبانی ) : ترکیبی از مستمع نطق
کسی که با دقت به حرفهای طرف مقابل گوش میکند

بپرس