مستمسک
/mostamsek/
مترادف مستمسک: آتو، آویزگاه، بهانه، دستاویز، گزک، سند، وسیله
برابر پارسی: دستاویز
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
مستمسک. [ م ُ ت َ س َ ] ( ع ص ، اِ ) آنچه بدان چنگ زنند. مَعض . ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) : عدل شاه مستعان مظلومان ، مستغاث مظلومان و مستمسک مهجوران است. ( سندبادنامه ص 112 ). || بهانه. دست آویز. دلیل. عذر.
فرهنگ فارسی
( اسم ) چنگ در زننده جمع : مستمسکین .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
پا، سبب، زمین، خاک، میدان، زمینه، پایه، اساس، مستمسک، ملاک، کف دریا
عنوان، بهانه، مستمسک، دستاویز، عذر
ماخذ، زمینه، پایه، اساس، بنیاد، مبنا، بنیان، مستمسک
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
بهانه جهت دلالت بر امری حتی نادرست
دستاویز. بهانه. دلیلی که درست نباشد.