مستمال

لغت نامه دهخدا

مستمال. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استمالة. بسوی خود میل داده شده. ( از منتهی الارب ). مایل و خم شده. ( از اقرب الموارد ). || تسلی و دل آسا نموده شده. ( از منتهی الارب ). کسی که دل او را بدست آورده باشند. ( از اقرب الموارد ). رجوع به استمالة شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) استمالت کرده راضی کرده : از هر جا و هر محل بقلمرو اشرف ..همایون.. می آیند بهم. ابواب مستظهر و مستوثق و مستمال و امیدوار بوده بدانند....

فرهنگ عمید

دلجویی شده.

واژه نامه بختیاریکا

( مُست مال ) مشت مال؛ پر؛ انبوه؛ تیر کش

پیشنهاد کاربران

بپرس