مستلقی

لغت نامه دهخدا

مستلقی. [م ُ ت َ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استلقاء. خفته بر قفا. ( از اقرب الموارد ). بر قفا خوابنده یعنی پشت به بسترکرده دست و پا درازکننده. ( غیاث ). بر پشت خفته. ستان : چشم را نگاه دارند از بسیار گریستن... و از مستلقی خفتن یعنی به پشت باز خفتن. ( ذخیره خوارزمشاهی ). خداوند علت مستلقی بخسبد یعنی به پشت بازخسبد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و رجوع به استلقاء شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع . ] (اِفا. ) به پشت خوابنده .

فرهنگ عمید

در حالت به پشت خوابیده.

پیشنهاد کاربران

بپرس