مستلزم
/mostalzem/
مترادف مستلزم: بایسته، شایسته، لازمه، متضمن، مسبب، موجب
برابر پارسی: سزاوار، بایسته، درخور
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱- لازم خواهنده لازم دارنده : هر آنیه آن تصدیق مستلزم عمل صالح باشد. ۲ - موجب مسبب .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
باعث، موجب
لازم داشتن
در گروِ
موجب_سبب
نیازمند به
لازمه ی
لازمه ی
مستوجب
نیاز
احتیاج
لازم
احتیاج
لازم
لازمه - بایسته - نیازمند
شایسته همراهی
همراه ، لازمه چیز دیگر