مستقر کردن
مترادف مستقر کردن: قرار دادن، استقرار دادن، جا دادن، تثبیت کردن، برپا داشتن
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
مستقر کردن، در پست معینی گذاردن
کاشتن، مستقر کردن، منصوب نمودن، غرس کردن، کشت و زرع کردن، نهال زدن، در زمین قرار دادن
مقیم کردن، مستقر کردن
فارسی به عربی
محطة
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید