بیش از همه شاهانست از ماضی و مستقبل
بیش از همه میران است از شیری و از شاری .
منوچهری.
همچنین هر کس به اندازه ٔنظرغیب مستقبل ببیند خیر و شر.
مولوی ( مثنوی ).
که چه خواهم خورد مستقبل عجب لوت فردا از کجا سازم طلب.
مولوی ( مثنوی ).
- امثال :المستقبل کشاف .
مستقبل. [ م ُ ت َ ب َ ] ( ع ص ، اِ ) نعت مفعولی از استقبال. آنچه بسوی آن روی آورند. ( از اقرب الموارد ). رجوع به استقبال شود. || زمانی که بعد از حال آید. مستقبِل. ( المنجد ). || در اصطلاح مصوران ، تمام رخ. تصویر دوچشمی. تصویر که دو چشم و هر دو رخساره دارد در مقابل نیمرخ که به اصطلاح مصوران تصویر یک چشمی را گویند. ( غیاث ) ( آنندراج ).