مستغرب


مترادف مستغرب: عجیب، غریب، شگفت | غرب شناس، باخترشناس

متضاد مستغرب: عادی | شرق شناس

لغت نامه دهخدا

مستغرب. [ م ُت َ رِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استغراب. آنکه کسی را غریب می یابد. ( اقرب الموارد ). || مبالغه نماینده در خنده. ( منتهی الارب ). رجوع به استغراب شود.

مستغرب. [ م ُ ت َ رَ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استغراب. غریب یافته شده و غریب بشمار آمده. ( اقرب الموارد ). غریب داشته. عجیب و غریب و بیگانه. || نادر. ( ناظم الاطباء ). بعید. || آنکه غریب نوازی می کند. || متعجب و حیران. ( ناظم الاطباء ). رجوع به استغراب شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) کسی که بزبانها و آداب و عادات غربیان ( اروپاییان و آمریکاییان ) آگاه است مقابل مستشرق جمع : مستغربین .

فرهنگ معین

(مُ تَ رَ ) [ ع . ] (اِمف . ) غریب شمرده ، شگفت دانسته .
(مُ تَ رِ ) [ ع . ] (اِفا. ) کسی که به زبان ها و آداب و عادات غریبان (اروپاییان و آمریکاییان ) آگاه است ، مق . مستشرق ، ج . مستغربین .

فرهنگ عمید

غریب شمرده، عجیب وغریب، بیگانه.

پیشنهاد کاربران

بپرس