[ویکی اهل البیت] پس از درگذشت منتصر، ابوالعباس احمد ملقب به مستعین از نواده های
معتصم خلیفه پیشین
عباسی با دستیاری ترکان بر تخت خلافت نشست. او بازیچه ای در دست ترکان بود. دوران خلافت مستعین سه سال و نه ماه بود.
پس از درگذشت زودهنگام منتصر بالله عباسی، فرماندهان عالی رتبه نظامی و سیاسی، از جمله "بغای کبیر"، "بغای صغیر"، "اوتامش" و "احمد بن خصیب" و موالیان خلیفه فقید، گرد آمده و با هم به مشورت پرداخته و به "احمد بن محمد بن معتصم"، رضایت داده و وی را شایسته خلافت دانستند.
آنان، وی را حاضر ساخته و به "المستعین بالله" ملقب ساختند و ردای خلافت را بر اندامش پوشانیده و با وی بیعت کردند.
مستعین در روز بعد، یعنی در پنجم ربیع الثانی سال 248 قمری، به دارالعامه آمد و از مردم بیعت گرفت. در خلافت او نیز
معتز و مؤید، پسران
متوکل عباسی مورد خشم دستگاه خلافت قرار گرفته و زندانی گردیدند.
مستعین عباسی، پس از استقرار در مقام خلافت، "احمد بن خصیب" را به دبیری و "اوتامش" را به وزارت خویش برگزید. اما پس از مدتی بر "احمد بن خصیب" خشمگین شد و دارایی اش را مصادره و وی را به اقریطش (کرت) تبعید نمود. اوتامش نیز با دسیسه های بغای صغیر و وصیف، بدست مردم خشمگین کشته شد.
از پس مرگ منتصر سرداران وی کنکاش کردند که خلافت را به کی دهند و بر احمد بن محمد بن معتصم همسخن شدند و لقب وی را مستعین کردند، دقت و احتیاط از دو سو بود. عباسیان از ترکان بیمناک بودند، ترکان نیز می خواستند خلافت را به یکی از خاندان عباس دهند که از کینه توزی وی در امان باشند. از این رو هیچ کس از سرداران ترک بخلافت فرزندان متوکل رضا نداد که بیم بود به انتقام پدر و برادر برخیزند.
اما خیلی زود باغر سردار ترک که در خون متوکل دست داشت با گروهی از ترکان دل با وی بد کردند که شنیده بودند وی سر خلاف ترکان دارد و اختلاف در ترکان افتاد گروهی از ایشان به پیشوائی وصیف و بغا با خلیفه به
بغداد رفتند و گروهی دیگر از او خواستند که به سامره بازرود و از رفتار خویش پوزش خواستند اما مستعین تقاضای ایشان را نپذیرفت.
و چون مستعین از بازگشت سامره سرباز زد. ترکان وی را از خلافت برداشتند و با معتز پسر متوکل بیعت کردند و جنگ میان دو خلیفه درگرفت و ماه ها ببود و این قضیه در کشور اثر کرد و نرخ ها بالا رفت و بلیه سخت شد.