مستعمر

/mosta~mer/

معنی انگلیسی:
colonized

لغت نامه دهخدا

مستعمر. [ م ُ ت َم ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استعمار. آبادانی خواه. آنکه از کسی آباد کردن جایی را بخواهد. ( اقرب الموارد ). || استعمارکننده. رجوع به استعمار شود.

مستعمر. [ م ُ ت َ م َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استعمار. رجوع به استعمار شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- آنکه ازدیگری آباد کردن جایی رابخواهد. ۲- کسی که بکشوروناحی. دیگر رود تا آنجا را آباد کند و بهره بردارد جمع : مستعمرین.

پیشنهاد کاربران

مستعمر صفت فاعلی عربی از استعمار به معنی آباد کننده و آبادکار
مستعمر صفت مفعولی عربی از استعمار به معنی آباد شونده و آباد شده

بپرس