مستعقب
لغت نامه دهخدا
مستعقب. [ م ُ ت َ ق َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی ازاستعقاب. کسی یا چیزی که پیروی شده باشد. ( ناظم الاطباء ). دنبال شده. بدنبال شده. رجوع به استعقاب شود.
مستعقب. [ م ُ ت َ ق ِ ] ( ع ص ) پیرو. دنبال کننده : هر آنچه بغایت رسد ناچار نهایت مستعقب آن شود. ( مرزبان نامه ). شدت مستلزم فرج است و عسر مستعقب یسر. ( تجارب السلف ).
فرهنگ فارسی
عورت و شکوخه خواهنده از کسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. دنباله رو، پیرو.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید