مستعقب

لغت نامه دهخدا

مستعقب. [ م ُ ت َ ق ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استعقاب. عورت و شکوخه خواهنده از کسی. ( منتهی الارب ). عورت یالغزش کسی را خواهنده. ( اقرب الموارد ). || پیروی کننده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به استعقاب شود.

مستعقب. [ م ُ ت َ ق َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی ازاستعقاب. کسی یا چیزی که پیروی شده باشد. ( ناظم الاطباء ). دنبال شده. بدنبال شده. رجوع به استعقاب شود.

مستعقب. [ م ُ ت َ ق ِ ] ( ع ص ) پیرو. دنبال کننده : هر آنچه بغایت رسد ناچار نهایت مستعقب آن شود. ( مرزبان نامه ). شدت مستلزم فرج است و عسر مستعقب یسر. ( تجارب السلف ).

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱- لغزش جوینده . ۲- عوض گیرنده جمع : مستعقبین .
عورت و شکوخه خواهنده از کسی

فرهنگ معین

(مُ تَ قِ ) [ ع . ] (اِفا. )۱ - لغزش جوینده . ۲ - عوض گیرنده .

فرهنگ عمید

۱. موجب، سبب.
۲. دنباله رو، پیرو.

پیشنهاد کاربران

بپرس