مستطیع
/mostati~/
مترادف مستطیع: بی نیاز، توانگر، ثروتمند، دارا، دولتمند، غنی، مالدار، متعین، متمکن، متمول، متنعم، مستغنی، منعم
متضاد مستطیع: نامستطیع
برابر پارسی: توانگر، توانمند، سرمایه دار
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- آنکه دارای استطاعت وتوانایی است . ۲ - متمول .۳- آنکه مالش بحد نصاب حج بیت الله رسیده .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
کسی که امکان رفتن حج را دارد