مستخف. [ م ُ ت َ خ َف ف ] ( ع ص ) سبک داشته. سبک شمرده شده. || بی ارزش. پست :
که مرا این علم آمد زان طرف
نی ز شاگردی سحر مستخف.
مولوی ( مثنوی ).
فوقی آنجاست از روی شرف جای دور از صدر باشد مستخف.
مولوی ( مثنوی ).
و رجوع به استخفاف شود.مستخف. [ م ُ ت َ فِن ْ ] ( ع ص ) مستخفی. نعت فاعلی از مصدر استخفاء. رجوع به مستخفی و استخفاء شود. || مستتر. پنهان. پوشیده : سواء منکم من أسرالقول و من جهر به و من هو مستخف باللیل و سارب بالنهار. ( قرآن 11/13 ).