چو مستحیلان شوم و حرامخواره نه ایم
از این سبب همه ساله اسیر حرمانیم.
مسعودسعد ( ص 366 ).
مستحیل چگونه در حد امکان آید. ( سندبادنامه ص 70 ).واجب است و جایز است و مستحیل
تو وسط را گیر در حزم ای دخیل.
مولوی ( مثنوی ).
گفتم این ماخولیا بود و محال هیچ گرددمستحیلی وصف حال.
مولوی ( مثنوی ).
- مستحیل الاندراس ؛ چیزی که مندرس نمی شود و ضایع نمی گردد.( ناظم الاطباء ).|| از حالی به حالی گردنده. ( غیاث ) ( آنندراج ). متغیر و مبدل و برگشته و تغییریافته. دگرگون و از حال خود برگشته. ( ناظم الاطباء ) : بسبب تازگی خربزه هندو ( یعنی هندوانه ) و بسبب گرمی معده و جگر بسیار بود که مستحیل شود یعنی از حال خویش بگردد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || حیله گر. ( غیاث ) ( آنندراج ). محیل و حیله گر و مکار. ( ناظم الاطباء ) :
ای مسلمانان فغان زان دلربای مستحیل
کو جهان بر جان من چون سد اسکندر کند.
سنائی.