مستحکم کردن


معنی انگلیسی:
buttress, consolidate, firm, fortify, defense

مترادف ها

reinforce (فعل)
تقویت کردن، محکم کردن، مستحکم کردن، نیرو دادن، نیرو بخشیدن به، مدد کردن

fortify (فعل)
تقویت کردن، مستحکم کردن، پرمایه کردن، دارای استحکامات کردن، نیرومند کردن

crenellate (فعل)
دارای کنگره کردن، مستحکم کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس