مستحفظ

/mostahfez/

مترادف مستحفظ: پاسبان، پاسدار، حارس، دربان، سرایدار، قراول، گارد، محافظ، مراقب، مهیمن، نگهبان

برابر پارسی: نگهبان، پاسبان، زندانبان

معنی انگلیسی:
guard, keeper, lookout, watch, watchman, guradian, caretaker

لغت نامه دهخدا

مستحفظ. [ م ُ ت َ ف ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحفاظ. رجوع به استحفاظ شود. || یادگیرنده. ( منتهی الارب ). || حفاظت و نگهداری خواهنده چیزی را. ( اقرب الموارد ). || حافظ. نگاهبان. نگهبان.پاسبان. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : [ تیول ومواجب همه ساله ] مستحفظان قلاع بندر و فارس و غیره دو هزار و یک صد و بیست و چهار تومان و هشتهزار و هفتصد دینار و کسری. ( تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 94 ).
- مستحفظ زندان ؛ زندان بان. ( از لغات فرهنگستان ).

فرهنگ فارسی

یادگیرنده ، محافظت کننده، نگاهدارنده، نگاهبان
( اسم ) ۱- آنکه از دیگری نگاهبانی چیزی را بخواهد . ۲ - نگاهبان پاسبان حارس : (( به مستحفظان هریک کس فرستاد که بخدمتی که مامورند قیام نمایند. جمع : مستحفظین . یا مستحفظ زندان . زندان بان .

فرهنگ معین

(مُ تَ فِ ) [ ع . ] (اِفا. ) نگهبان .

فرهنگ عمید

۱. یادگیرنده.
۲. محافظت کننده، نگهدارنده، نگهبان.

مترادف ها

protector (اسم)
پشتیبان، حامی، سرپرست، نگهدار، قیم، مستحفظ، سپردار، نیکدار

caretaker (اسم)
سرپرست، سرایدار، مستحفظ

guard (اسم)
پناه، نگهدار، حائل، پاسبان، محافظ، مستحفظ، احتیاط، نگهبان، گارد، پاسدار، پاس، نرده روی عرشه کشتی، نرده حفاظتی، نگهداری و دفاع کردن از

فارسی به عربی

حارس

پیشنهاد کاربران

بپرس