مستحصد. [ م ُ ت َ ص ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحصاد: زرع مستحصد؛ کشت به هنگام درو رسیده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به استحصاد شود.مستحصد. [ م ُ ت َ ص َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استحصاد. طناب محکم تافته شده. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به استحصاد شود.