مستحسن. [ م ُ ت َ س َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استحسان. نیکو شمرده شده و پسند نموده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). ستوده. نیکو. خوب. رجوع به استحسان شود :
هر آنچه گفت همه گفت اوست مستحسن
هر آنچه کرد همه کرد اوست مستحکم.
سوزنی.
ماهرویا مهربانی پیشه کن سیرتی چون صورت مستحسنت.
سعدی.
قاعده مستحسن بنهاد. ( تاریخ قم ص 187 ).- مستحسن داشتن ؛ پسندیدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).