مستأهل

لغت نامه دهخدا

مستأهل. [ م ُ ت َءْ هَِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استئهال. سزاوار و شایسته شونده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). لایق. سزاوار. قابل :
هزار سعدی اگر دایمش ثنا گوید
هزار چندان مستوجب است و مستأهل.
سعدی.
|| آنکه اهاله یعنی چربی ذوب شده یا نوعی نان و خورش را می خرد یا آن رامی خورد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و رجوع به استئهال و استیهال شود.

فرهنگ فارسی

سزاوار و شایسته شونده

پیشنهاد کاربران

بپرس