مستأنف
لغت نامه دهخدا
مستأنف. [ م ُ ت َءْ ن َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استیناف. رجوع به استئناف و استیناف شود. || از سرگرفته. نو. از نو. مجدد. جدید. از سر.
- امر مستأنف ؛ کار نو که کسی نکرده باشد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
- مستأنف علیه ؛ پژوهش خوانده. ( فرهنگ حقوقی ).
- مستأنف عنه ؛ پژوهش خواسته. ( از لغات فرهنگستان ).
- نبات مستأنف ؛ مستأنف سنة. سنوی. گیاه که یک سال بیش دوام نیارد. نبات که یک سال پاید. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - آغاز کننده از سرگیرنده . ۲- کسی که در محکمه ای مغلوب شده مرافع. خود را در محکم. بالاتر از سر گیرد استیناف دهنده جمع : مستانفین .
از سر گرفته
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. پژوهش خواه.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید