مستانی

لغت نامه دهخدا

مستانی. [ م َ ] ( ص نسبی ) مزید علیه مست. ( آنندراج ). مستان. مست. نشوان :
دمی در آن چمن از روی ذوق کردم سیر
غزل سرایان چون عندلیب مستانی.
طالب آملی ( از آنندراج ).
و رجوع به مست ومستان شود.

مستأنی. [ م ُ ت َءْ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیناء. درنگ کننده و انتظارنماینده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به استئناء و استیناء شود.

فرهنگ فارسی

درنگ کننده و انتظار نماینده

پیشنهاد کاربران

تو فیلم باجیرو مستانی معنی اسم مستانی رو اینجوری میگه: کسی که به ساز خود میرقصد
این اسم رو دختر ی داشت که هم زیبا بود وهم شجاع پس این اسم هم زیبایی یک دختررونشون میدهد وهم شجاعت ووقارش را
این اسم ریشه هندی دارد و به احتمال بیشتر از کهن ترین اسم های ایرانی به حساب مییاید که امروزه برخی نام خانوادگی شان این اسم است

بپرس