مسبار
/mesbAr/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
مترادف ها
کاوش، میله، تحقیق، رسیدگی، مسبار، جستجو، کاوشگر، میله استحکام، اکتشاف جدید، سنبه جراحی
گستاخی، مفرغ، مسبار
مسبار، فلز زرورق
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
آلیاژی از قلع و مس که بیشتر از قلع است و مس در آن نقش محکم کنندگی دارد. به ظرف هایی که با این آلیاژ ساخته می شوند مسوار یا مسبار می گویند. ( pewter )