مسبار

/mesbAr/

لغت نامه دهخدا

مسبار. [ م ِ ] ( ع اِ ) میل جراحت. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). میلی که عمق زخم را بدان معلوم کنند. ( اقرب الموارد ). میل که به جراحت فرو برند تا عمق آن معلوم کنند. مِسْبَر. فتیله جراحت. ( زمخشری ). محجاج. محرف. محراف. تک یاب. قاثاطیر. || کسی که عمق جراحت را تعیین می کند. ج ، مسابیر. ( اقرب الموارد ). || قلم و مداد که بدان نویسند. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱- آلتی که بدان غور و ژرفای محلی را اندازه گیرند : و بمسبار استقصاغور محاسن و مقابح همه بشناختم . ۲ - میل جراحت .

فرهنگ عمید

میل جراحی.

مترادف ها

probe (اسم)
کاوش، میله، تحقیق، رسیدگی، مسبار، جستجو، کاوشگر، میله استحکام، اکتشاف جدید، سنبه جراحی

bronze (اسم)
گستاخی، مفرغ، مسبار

tombac (اسم)
مسبار، فلز زرورق

فارسی به عربی

برونز

پیشنهاد کاربران

آلیاژی از قلع و مس که بیشتر از قلع است و مس در آن نقش محکم کنندگی دارد. به ظرف هایی که با این آلیاژ ساخته می شوند مسوار یا مسبار می گویند. ( pewter )

بپرس