مسامحه کردن
مترادف مسامحه کردن: اهمال کردن، اهمال ورزیدن، کوتاهی کردن، سستی کردن، قصور ورزیدن، کاهلی کردن، آسان گرفتن، سهل انگاشتن، طفره رفتن، به تأخیر انداختن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
فروگذار کردن، غفلت کردن، مسامحه کردن
پیشنهاد کاربران
سستی وکوتاهی کردن در کاری.
سهل انگاری واهمال کردن