لغت نامه دهخدا
مسامات. [ م ُ] ( ع مص ) مساماة. نبرد کردن در بزرگی. ( آنندراج ). رجوع به مساماة شود : قلاع رکن الدین را که...با ایوان کیوان مسامات می نمود. ( جهانگشای جوینی ).
مساماة. [ م ُ ] ( ع مص ) نبرد کردن کسی را به بزرگی. ( منتهی الارب ). با کسی به بزرگی نورد کردن. ( المصادر زوزنی ). مفاخرت و مبارات کردن. ( اقرب الموارد ). و رجوع به مسامات شود.
فرهنگ فارسی
نبرد کردن در بزرگی
پیشنهاد کاربران
چو آن نو کوزه هایِ آب دیده
عرق اندر مَساماتَم دویده. ایرج میرزا
عرق اندر مَساماتَم دویده. ایرج میرزا
مسام� به منافذ طبیعی بسیار کوچکی گفته می شود که بر سطح پوست و دیگر اعضای بدن از جمله پلک, جفت, رحم, غشای سینوویال, عضله و عروق ریه وجود دارند. این منافذ امکان ورود, خروج و تبادل مواد مختلف و داروها را ممکن می سازند؛ همچنین جهت تشخیص و درمان برخی بیماری ها از قابلیت تغییر در مسام استفاده می شود.
جمع مسام به معنای رگ
مسامات بدن: رگ ها و عروق بدن
مسامات بدن: رگ ها و عروق بدن
مسامات" هم چشمی کردن، همانند جویی کردن.
مسامات: مسابقه دادن