مساعده
/mosA~ede/
مترادف مساعده: آرمون، بیعانه، پیش پرداخت، پیش مزد، تقاوی
برابر پارسی: پیش پرداخت
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
یارمندی نمودن
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
جدول کلمات
مترادف ها
منزل، تطابق، جا، تطبیق، کمک، همسازی، وسایل راحتی، سازش با مقتضیات محیط، وام، مساعده
پیشرفت، مساعده، پیش روی، جلو بردن، پیش پرداخت، پیش قسط، سبقت، ربون
مساعده، قرضی
مساعده
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
درخواست میزانی از حقوق زودتر از موعد
پیشداد
مزدی که پیش از کار بمزدور و کارگر دهند و آنرا بعربی تقدمه خوانند. ( برهان ) . سلم. تسلیف. مزد پیش از کار و پول پیش از خریدن. بیعانه. پیش مزد. دستارا. مساعده :
ز بس حرص بخشش ، نکرده سؤال
بسائل دهد حرص او پیشداد.
عسجدی.
مزدی که پیش از کار بمزدور و کارگر دهند و آنرا بعربی تقدمه خوانند. ( برهان ) . سلم. تسلیف. مزد پیش از کار و پول پیش از خریدن. بیعانه. پیش مزد. دستارا. مساعده :
ز بس حرص بخشش ، نکرده سؤال
بسائل دهد حرص او پیشداد.
عسجدی.
آوانس
کمک
آوانس، ارفاق
مزد یاری
دوستی یا خوبی
مساعده در زبان آذری " ال بورجی "