مسارح. [ م َ رِ ] ( ع اِ ) ج ِ مِسرح. ( اقرب الموارد ). رجوع به مسرح شود. || ج ِ مَسرح. ( دهار ) ( منتهی الارب ). چراگاهها. رجوع به مسرح شود : که مراعی مساعی و مسارح مناجح عالمیان به قطارامطار این علوم سیراب میگردد. ( تاریخ بیهقی ص 4 ).