شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک
روزم همه شب است و صباحم همه مسا.
مسعودسعد.
تو تا چو خورشید از چشم من جدا شده ای همی سیاه مسا گرددم سپید صباح.
مسعودسعد.
ز بس بلندی ظل زمین به من نرسدنه ام سپید صباح است و نه سیاه مسا.
مسعودسعد.
صباح و مسا نیست در راه وحدت منم کز صباح و مسا می گریزم.
خاقانی.
علی الصباح به روی تو هر که برخیزدصباح روز سلامت بر او مسا باشد.
سعدی.
مسای مظلم او کز برش تو برخیزی صباح مقبل او کز درش تو بازآئی.
سعدی.