مسأله کلیات یک مسألهٔ قدیمی از هستی شناسی ( متافیزیک ) است که طیف وسیعی از موضوعات و اختلافات فلسفی را الهام بخشیده است. آیا باید در نظر گرفت که صفات مشترک یک شیء با اشیاء دیگر مانند رنگ و شکل، فراتر از آن اشیاء وجود دارند؟ و اگر این صفات جدا از اشیاء وجود داشته باشد، ماهیّت آن وجود چیست؟[ ۱]
مسئله کلّیّات مربوط به تحقیقات مختلف مرتبط با هستی شناسی ( متافیزیک ) ، منطق و معرفت شناسی است، که در تلاش است پیوندهای ذهنی ای که انسان در هنگام فهم صفات یکسان مانند شکل یا رنگ در میان اشیاء ناهمسان، ایجاد می کند را تعریف کند. [ ۲]
کلّیّات، کیفیّات یا روابطی هستند که در دو یا چند هستنده یافت می شوند. [ ۳] به عنوان مثال، اگر همه فنجان ها به نوعی دایره ای باشند، ممکن است دایره ای بودن یک ویژگی کلّی برای فنجان ها در نظر گرفته شود. [ ۴] علاوه بر این اگر دو دختر را فرزندان دختر حسن[ واژه نامه ۱] در نظر بگیریم ویژگی های دختر بودن فرزندان و متعلّق به حسن بودن، ویژگی های کلّی دو دختر است. بسیاری از صفات می توانند کلّی باشند؛ انسان، قرمز، نر یا ماده، مایع یا جامد، بزرگ یا کوچک و غیره. [ ۵]
فیلسوفان معتقدند انسانها می توانند در مورد کلّیّات صحبت کنند و بیندیشند، اما در مورد اینکه آیا آنها در واقعیّت، فراتر از اندیشه و گفتار صرف وجود دارند، اختلاف نظر دارند.
در نگاه اول مسئله کلّیّات، مسئله بی فایده ای را مورد بررسی قرار می دهد. اما اگر تبعات آن مورد توجّه قرار گیرد، اهمّیّت آن مشخص می گردد. اگر آنچه را می بینیم و لمس می کنیم جزئیّات اند، وقتی راجع به آنها فکر می کنیم چاره ای جز استفاده از کلمات و مفاهیم کلّی نداریم. همان طور که وقتی می گویم: «این شیء جزئی که من می بینم یک درخت است، دقیقتر بگویم درخت نارون است. » به عبارت دیگر اشیاء خارج ذهن جزئی اند، در حالی که مفاهیم ذاتاً کلّی و عام اند. به این معنا آنها راه می توان به یکسان بر افراد متعدد حمل کرد. اما اگر اشیاء خارج ذهن جزئی و مفاهیم انسانی کلّی باشند، واضح است که کشف رابطه بین آنها مهم خواهد بود. اگر این واقعیّت که اشیا جزئی و مفاهیم کلّی اند به این معنی است که مفاهیم کلّی در خارج از ذهن وجود ندارند، یا اگر کلّیّتِ مفاهیم به این معنی است که آنها مفاهیم و تصوّرات صرف اند، در آن صورت شکافی بین فکر و اشیاء ایجاد می شود. اعتبار شناخت و علم ما، تا زمانی که به صورت مفاهیم و احکام کلّی بیان می شوند، از همان آغاز مورد سؤال قرار خواهد گرفت. دانشمند علم خود را با واژه های انتزاعی و کلّی بیان می کند ( برای مثل از الکترون خاصی سخن نمی گوید بلکه از الکترنها به صورت کلی سخن می گوید ) و اگر این واژه ها مبنای در خارج نداشته باشند، علم او ربطی به واقعیّت ندارد. در واقع تا زمانی که احکام بشری از خصلت کلّی برخوردار باشند، مشکل به کل علم و معرفت انسان سرایت خواهد کرد. و اگر به مسئله وجود مبنای خارجی برای مفاهیم کلّی پاسخ منفی داده شود. نتیجه آن شکاکیت خواهد بود. [ ۶]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفمسئله کلّیّات مربوط به تحقیقات مختلف مرتبط با هستی شناسی ( متافیزیک ) ، منطق و معرفت شناسی است، که در تلاش است پیوندهای ذهنی ای که انسان در هنگام فهم صفات یکسان مانند شکل یا رنگ در میان اشیاء ناهمسان، ایجاد می کند را تعریف کند. [ ۲]
کلّیّات، کیفیّات یا روابطی هستند که در دو یا چند هستنده یافت می شوند. [ ۳] به عنوان مثال، اگر همه فنجان ها به نوعی دایره ای باشند، ممکن است دایره ای بودن یک ویژگی کلّی برای فنجان ها در نظر گرفته شود. [ ۴] علاوه بر این اگر دو دختر را فرزندان دختر حسن[ واژه نامه ۱] در نظر بگیریم ویژگی های دختر بودن فرزندان و متعلّق به حسن بودن، ویژگی های کلّی دو دختر است. بسیاری از صفات می توانند کلّی باشند؛ انسان، قرمز، نر یا ماده، مایع یا جامد، بزرگ یا کوچک و غیره. [ ۵]
فیلسوفان معتقدند انسانها می توانند در مورد کلّیّات صحبت کنند و بیندیشند، اما در مورد اینکه آیا آنها در واقعیّت، فراتر از اندیشه و گفتار صرف وجود دارند، اختلاف نظر دارند.
در نگاه اول مسئله کلّیّات، مسئله بی فایده ای را مورد بررسی قرار می دهد. اما اگر تبعات آن مورد توجّه قرار گیرد، اهمّیّت آن مشخص می گردد. اگر آنچه را می بینیم و لمس می کنیم جزئیّات اند، وقتی راجع به آنها فکر می کنیم چاره ای جز استفاده از کلمات و مفاهیم کلّی نداریم. همان طور که وقتی می گویم: «این شیء جزئی که من می بینم یک درخت است، دقیقتر بگویم درخت نارون است. » به عبارت دیگر اشیاء خارج ذهن جزئی اند، در حالی که مفاهیم ذاتاً کلّی و عام اند. به این معنا آنها راه می توان به یکسان بر افراد متعدد حمل کرد. اما اگر اشیاء خارج ذهن جزئی و مفاهیم انسانی کلّی باشند، واضح است که کشف رابطه بین آنها مهم خواهد بود. اگر این واقعیّت که اشیا جزئی و مفاهیم کلّی اند به این معنی است که مفاهیم کلّی در خارج از ذهن وجود ندارند، یا اگر کلّیّتِ مفاهیم به این معنی است که آنها مفاهیم و تصوّرات صرف اند، در آن صورت شکافی بین فکر و اشیاء ایجاد می شود. اعتبار شناخت و علم ما، تا زمانی که به صورت مفاهیم و احکام کلّی بیان می شوند، از همان آغاز مورد سؤال قرار خواهد گرفت. دانشمند علم خود را با واژه های انتزاعی و کلّی بیان می کند ( برای مثل از الکترون خاصی سخن نمی گوید بلکه از الکترنها به صورت کلی سخن می گوید ) و اگر این واژه ها مبنای در خارج نداشته باشند، علم او ربطی به واقعیّت ندارد. در واقع تا زمانی که احکام بشری از خصلت کلّی برخوردار باشند، مشکل به کل علم و معرفت انسان سرایت خواهد کرد. و اگر به مسئله وجود مبنای خارجی برای مفاهیم کلّی پاسخ منفی داده شود. نتیجه آن شکاکیت خواهد بود. [ ۶]
wiki: مسئله کلیات