در تاریخ دیپلماتیک، مسئله شرق ( انگلیسی: Eastern Question ) مسئله ای سیاسی و اقتصادی در رابطه با امپراتوری عثمانی از قرن ۱۸ تا ابتدای قرن ۲۰ همزمان با اوج گیری رقابت میان قدرت های بزرگ و رشد اندیشه های ناسیونالیستی است. قدرت امپراتوری عثمانی از میانه قرن ۱۸ رو به زوال رفت تا امپراتوری را «مرد بیمار اروپا» را توصیف کنند. مسئله شرق شامل عناصر بی شماری است که به یکدیگر مرتبط هستند: شکست های نظامی پی درپی عثمانی، ورشکستگی اقتصادی و زوال ساختاری، شکست اصلاحات جدید، ظهور ناسیونالیسم قومی و مذهبی و ….
... [مشاهده متن کامل]
با وجود حوادث سیاسی اروپا پس از صلح فرانکفورت و کنگره برلین و دعوی ــ هرچند ظاهری ــ دولت ها دربارهٔ تلاش برای صلح در اروپا، در سال ۱۸۷۵ بحران دیگری در شرق پدید آمد که این قدرت را در مرحله تازهٔ از «مسئله شرق» در مقابل یکدیگر قرار می داد. با تلاش و خیزش اقوام و ملت های تابع امپراتوری عثمانی ( به خصوص خیزش علیه ترکان در هرزگوین و مقدونیه و مناطق بلغارنشین ) ، بار دیگر دعوی و رقابت های میان روسیه و اتریش بر سر بالکان آغاز گشت که نشان از آن می داد که علاقه این دو قدرت به منطقه بالکان کاسته نشده است. هرچند فرانسه و بریتانیا نسبت به این حوادث به نحوی بی توجه بودند تا آن که پس از سرنگون شدن عبدالعزیز یکم، سلطان عثمانی، و به قدرت رسیدن مراد پنجم و در ادامه عبدالحمید دوم و لغو بهره به وام های کلان کشور فرانسه و بریتانیا، واکنش این دو کشور نیز برانگیخته شد تا مسئله شرق بیش از پیش مطرح شود. در این مسئله هریک از قدرت سیاست خاص به خود را نسبت به عثمانی در پیش بگیرند: روسیه، تجزیه عثمانی برای بازشدن مسیرش به سمت بالکان؛ آلمان، نقش میانجی برای نپاشیدن اتحاد سه امپراتور؛ اتریش - مجارستان، مقابله با اهداف و برنامه روسیه در بالکان؛ و فرانسه و بریتانیا، نیز با توجه با اهداف خود ( انتقام از آلمان و مقابله با اهداف روسیه در بالکان ) ، از دخالت مستقیم در بحران شرق و عثمانی امتناع می کردند و خصوصاً بریتانیا خواستار حل بحران بالکان از طریق مذاکره شد.
بعد از شکست صربستان از عثمانی، با وجود تلاش آلمان برای ایفای نقش میانجی و همچنین توافق میان روسیه و اتریش بر سر بالکان، روسیه یک ماه پس از صلح میان امپراتوری عثمانی با صربستان، به این مرد بیمار اروپا در سال ۱۸۷۷ اعلان جنگ کرد تا بحران تازه ای را به وجود آید. در این جنگ، کشورهای بالکان همچون صربستان، رومانی، مونته نگرو و بلغارها ( معروف به ائتلاف ارتدوکس ) به سرعت وارد جنگ شدند. با پیروزی روسیه در نبرد صوفیه و تسخیر این شهر و حرکت نیروهای ائتلاف ارتدوکس به سمت قسطنطنیه، امپراتوری عثمانی خواستار توقف جنگ و صلح شد که منتهی به پیمان سن استفانو در سال ۱۸۷۷ شد که می توان مهم ترین مفاد آن را چنین برشمرد: به رسمیت شناختن استقلال رومانی، صربستان و مونته نگرو و بلغارستان توسط عثمانی؛ واگذاری مناطقی همچون دیبروجا در جنوب دلتای دانوب و چند شهر در قفقاز را به روسیه. با این حال مفاد این قرارداد سبب نگرانی بیش از پیش برخی کشورهای بالکان ( صربستان و یونان از قدرت گیری بلغارستان بیم داشتند ) و قدرت های اروپایی به خصوص اتریش - مجارستان و بریتانیا شد که نگران تسلط کامل روسیه بر بالکان بودند. در اینجا بود که آلمان با عنوان «دلال آشکار» کنگره برلین را در ژوئن ۱۸۷۸ برگزار کرد که در آن ۷ قدرت اروپایی ــ روسیه، عثمانی، اتریش - مجارستان، فرانسه بریتانیا، ایتالیا و آلمان ــ حضور داشتند.
... [مشاهده متن کامل]
با وجود حوادث سیاسی اروپا پس از صلح فرانکفورت و کنگره برلین و دعوی ــ هرچند ظاهری ــ دولت ها دربارهٔ تلاش برای صلح در اروپا، در سال ۱۸۷۵ بحران دیگری در شرق پدید آمد که این قدرت را در مرحله تازهٔ از «مسئله شرق» در مقابل یکدیگر قرار می داد. با تلاش و خیزش اقوام و ملت های تابع امپراتوری عثمانی ( به خصوص خیزش علیه ترکان در هرزگوین و مقدونیه و مناطق بلغارنشین ) ، بار دیگر دعوی و رقابت های میان روسیه و اتریش بر سر بالکان آغاز گشت که نشان از آن می داد که علاقه این دو قدرت به منطقه بالکان کاسته نشده است. هرچند فرانسه و بریتانیا نسبت به این حوادث به نحوی بی توجه بودند تا آن که پس از سرنگون شدن عبدالعزیز یکم، سلطان عثمانی، و به قدرت رسیدن مراد پنجم و در ادامه عبدالحمید دوم و لغو بهره به وام های کلان کشور فرانسه و بریتانیا، واکنش این دو کشور نیز برانگیخته شد تا مسئله شرق بیش از پیش مطرح شود. در این مسئله هریک از قدرت سیاست خاص به خود را نسبت به عثمانی در پیش بگیرند: روسیه، تجزیه عثمانی برای بازشدن مسیرش به سمت بالکان؛ آلمان، نقش میانجی برای نپاشیدن اتحاد سه امپراتور؛ اتریش - مجارستان، مقابله با اهداف و برنامه روسیه در بالکان؛ و فرانسه و بریتانیا، نیز با توجه با اهداف خود ( انتقام از آلمان و مقابله با اهداف روسیه در بالکان ) ، از دخالت مستقیم در بحران شرق و عثمانی امتناع می کردند و خصوصاً بریتانیا خواستار حل بحران بالکان از طریق مذاکره شد.
بعد از شکست صربستان از عثمانی، با وجود تلاش آلمان برای ایفای نقش میانجی و همچنین توافق میان روسیه و اتریش بر سر بالکان، روسیه یک ماه پس از صلح میان امپراتوری عثمانی با صربستان، به این مرد بیمار اروپا در سال ۱۸۷۷ اعلان جنگ کرد تا بحران تازه ای را به وجود آید. در این جنگ، کشورهای بالکان همچون صربستان، رومانی، مونته نگرو و بلغارها ( معروف به ائتلاف ارتدوکس ) به سرعت وارد جنگ شدند. با پیروزی روسیه در نبرد صوفیه و تسخیر این شهر و حرکت نیروهای ائتلاف ارتدوکس به سمت قسطنطنیه، امپراتوری عثمانی خواستار توقف جنگ و صلح شد که منتهی به پیمان سن استفانو در سال ۱۸۷۷ شد که می توان مهم ترین مفاد آن را چنین برشمرد: به رسمیت شناختن استقلال رومانی، صربستان و مونته نگرو و بلغارستان توسط عثمانی؛ واگذاری مناطقی همچون دیبروجا در جنوب دلتای دانوب و چند شهر در قفقاز را به روسیه. با این حال مفاد این قرارداد سبب نگرانی بیش از پیش برخی کشورهای بالکان ( صربستان و یونان از قدرت گیری بلغارستان بیم داشتند ) و قدرت های اروپایی به خصوص اتریش - مجارستان و بریتانیا شد که نگران تسلط کامل روسیه بر بالکان بودند. در اینجا بود که آلمان با عنوان «دلال آشکار» کنگره برلین را در ژوئن ۱۸۷۸ برگزار کرد که در آن ۷ قدرت اروپایی ــ روسیه، عثمانی، اتریش - مجارستان، فرانسه بریتانیا، ایتالیا و آلمان ــ حضور داشتند.