مزیز

لغت نامه دهخدا

مزیز. [ م َ ] ( ع ص ) افزون و اندک . || سخت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). صعب. ( المزهر سیوطی ص 317 سطر 15، از مرحوم دهخدا ).
- عزیز مزیز ؛ از اتباع است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

مزیز آبی است که از ذوب شدن یخ ها جاری میشود.
ترکیبی از ماء و زیز است.

بپرس