مزید کردن. [ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) زیاده کردن. فزودن. افزودن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). زیادت کردن. بالاکردن : خلعتی بر آن مزید کرد و پیشش فرستاد. ( گلستان ). || ظاهراً در شاهد ذیل به معنی «به مزایده نهادن » است و به «من زاد» فروختن : خوارج... زن عبدالعزیزرا اسیر کردند که دختر منذربن حارث بود و در همه جهان صورتی از او نیکوتر نبود و در میان لشکر خوارج مزید کردندش به سه هزار دینار. ( ترجمه طبری بلعمی ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) زیادکردن افزودن : و جام. باز فرمود و قبا پوستینی برو مزید کرد و در می چند .