مزیت
/maziyyat/
مترادف مزیت: امتیاز، اولویت، برتری، ترجیح، تفضل، تقدم، رجحان، فزونی، فضیلت، منفعت
برابر پارسی: برتری، افزونی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
مزیت. [ م ُ زَی ْ ی َ ] ( ع ص ) روغن زیت مالیده شده. ( از اقرب الموارد ) ( غیاث ).
مزیت. [ م َ ] ( ع ص ) روغن دار؛ طعام مزیت ؛ طعام روغن دار. ( منتهی الارب ). آنچه در آن روغن زیتون داخل کند. ( از اقرب الموارد ). روغن زیتون دار. طعام روغن زیتون دار. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مزیوت شود.
مزیة. [ م َ زی ی َ ] ( ع اِمص ، اِ ) فزونی. ( منتهی الارب از ماده «م زو» ) . فضیلت. ج ، مزیات و مزایا. ( اقرب الموارد ). فضیلت و افزونی. کل شی تمامه و کماله. ج ، مزایا. ( دهار ). فضیلت. ( مهذب الاسماء ). مزیت. افزونی. زیادتی. و رجوع به مزیت شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) افزونی و رجحان ( از نظر علم عقل بزرگواری شجاعت و غیره ) برتری رجحان امتیاز : و در حل مشکلات معارف نقلی و کشف معضلات مطالب عقلی بر امثال و اضراب مزیت تقدیم یافته ... جمع : مزایا .
روغن دار
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
استفاده، مزیت، سود، منفعت، مصلحت، خیر، احسان، مزایا، اعانه، نمایش برای جمعاوری اعانه، افاضه
سبقت، مزیت، برتری، سود، منفعت، فایده، صرفه، حسن، تفوق، بهتری
مزیت، امتیاز، رجحان، حق ویژه
مزیت، خیر، بخشش، خوبی، احسان، لطف، استدعاء، فرمان یادستوری بصورت استدعا
مزیت، برتری
مزیت، برتری، تفوق، خوبی، رجحان، شگرفی، ممتازی، علو مقام
مزیت، برتری، تفوق، رفعت، ارشدیت، بزرگتری
ترفیع، مزیت، برتری، تقدم، رجحان، ترجیح، اولویت، صلیقه
مزیت، برتری، سود، منفعت، فایده، نفع
مزیت، سود، صرفه
مزیت، برتری، تفوق، بهتری
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
مَزیَّت:
١. برتری، خوبی، سود
٢. پاداش، اضافەپرداخت، مژدگانی، بخشش، دهش، پیشکش، دستخوشانه، شاگردانه
١. برتری، خوبی، سود
٢. پاداش، اضافەپرداخت، مژدگانی، بخشش، دهش، پیشکش، دستخوشانه، شاگردانه
واژه مزیت همریشه با مز و مزدا است به معنای دانستن و از پارسی گرفته شده
مزیت : اولویت ، فضیلت، برتری ، اعتبار ، امتیاز ، منفعت .
امتیاز، اولویت، برتری، ترجیح، تفضل، تقدم، رجحان، فزونی، فضیلت، منفعت
رجحان