مزگ

لغت نامه دهخدا

مزگ. [ م َ ] ( اِ ) درخت بادام تلخ. معرب آن مزج است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مزج شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) بادام تلخ .

فرهنگ معین

(مَ زْ ) (اِ. ) درخت بادام تلخ .

فرهنگ عمید

بادام تلخ.

واژه نامه بختیاریکا

( مَزگ ) مغز

پیشنهاد کاربران

کلمه مزگ در عربی به معنای سوراخ میباشد
مِزْگ؛ صفت گوشت خالص بدون چربی واستخوان وزواید است
در زبان لکی به مغز مزگ می گویند و به گردو مزگ کردکان یا نامک کردکان می گویند
مَژگ در گویش کوردی سنه دژ به معنای مغز هست
اما در هورامی فقط به مغز گردو مژگه میگویند که در گویش سنه دژی هم به این معنا آمده و همینطور در سنه دژی به مغز گردو گردَکان هم میگوند
در زبان کردی هورامی
کلمه مزگ را مژگ تلفظ می کنند به معنی مغز همان طور که زن را ژن گویند
مژگه= مغز گردو ، یا مغز جاندار یا انواع میوه
وژگ= فرصت، سمت ، طرف ، طرز قرار گرفتن
هژگ= چوب های خشک
ژنگ= زنگ زدگی
در زبان کردی هورامی مزگ را مژگ تلفظ می کنند همانند زن که کردیش میشه ژن
مژگ = مغز
مثلا مژگه= منظور مغز گردو
وژگ= فرصت، سمت، طرف
هژگ= چوب های خشک
و. . . .
مغز در لری میشود:مزگ mazg و در اوستا مزگ mazga یعنی مغز
مزگ به معنی مغز در زبان لری فیلی ( پهلی )
این واژه هندو اروپاییه و عربی نیست:
روسی: mozg
فارسی میانه ( پهلوی ) : mazg
فارسی امروزی: Maqz
شاید نام درست، ایرانی و پارسی مخ، همان مزگ لری ( بختیاری ) بوده باشد. زیرا گاهی واژه ی میان دو ( که در پارسی باستان ذ یا ز خوانده می شد ) گوش ( مین دو گوش، من ز گوش، مزگوش، مزگ ) و یا نیرومند تر آن مازه
...
[مشاهده متن کامل]
گاه ( پشت، گرده یا همان طناب عصبی ( پی ریس ) پشت که به مغز پیوسته است ) به مزگه و به آرامی به مزگ دگرش شده باشد. شگفت انگیز اینکه به درون مایه های میوه های درختی مانند بادام، گردو و از این دست، هنوز هم این مردمان مزگ و مزگه می گویند. باید به رای آقای مال احمدی بیشتر پرداخت و واژه ی درست و پارسی مزگ را به جای مغز بپذیریم. درونمایه ی آدمی نیز اندیشه ی اوست که در مخ و مزگ که جان جای ( جان گاه ) آدم نیز هست، پرورش می یابد. ولی بن مایه ی مخ و پیوند آن با مغ نیز در این باره باید شناخته شود.

در زبان لری بختیاری به معنی
مغز
مزگ پیک::مغز تو خالی. کله پوک.
پیک::پوک. توخالی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس