مزوره. [ م ُ زَوْ وَ رَ ] ( از ع ، اِ ) مزورة. آنچه از قسم غذا برای تسلی بیمار پزند و طعام نرم که مریض را دهند. ( آنندراج ). غذای بی گوشت و مراد بازی دادن مریض است. ( از مجمع الجوامع ). مزور. ( آنندراج ). آش پرهیز. پرهیزانه. شوربائی که برای مریض پزند بی گوشت. طعام که بیمار را راست کنند بی گوشت. طعامی که صورت طعام معلوم دارد لکن در حقیقت آن نیست و بیمار را بدان بفریبند. بهانه شکن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
شمشیر گوشت خواره او آن مزوره است
کانکس که خورد رست ز دست مزوری.
خاقانی.
و رجوع به ماده قبل شود.