مزود

لغت نامه دهخدا

مزود. [ م ِزْ وَ ] ( ع اِ ) توشه دان. ج ، مَزاود. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). توشه دان مسافر. ج ، مزاود. ( ناظم الاطباء ). توشه دان. خاشاک دان. آنچه در آن توشه کنند. مزوده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به مزوده شود. || خنوری از ادیم که در آن خرما نهند. ( ناظم الاطباء ). || به هر نوع میوه خشک شکوفائی اطلاق میشود که بصورت کپسول یا برگه یا نیام و یا خرجین و یا خرجنیک باشد. ج ، مزاود : و اًذااسقط النور خرج مزود فیه ثلاث حبات. ( ابن البیطار حرف حاء ص 2 دوسطر به آخرمانده. و لکلرک در ترجمه همین عبارت ج 1 ص 394 ).

مزود. [ م ُ زَوْ وَ] ( ع ص ) کسی که توشه و ذخیره را فراهم آورده باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

کسی که توشه فراهم آورده باشد

دانشنامه عمومی

مزود ( به مجاری: Meződ ) یک منطقهٔ مسکونی در مجارستان است که در ناحیه هدی هات واقع شده است. [ ۱]
عکس مزودعکس مزودعکس مزود
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس