مزهر

لغت نامه دهخدا

مزهر. [ م ِ هََ ] ( ع اِ ) بربط. عود. ج ، مَزاهر. ( اقرب الموارد ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) ( یواقیت ). بربت. گران. ( السامی ). چوبی که بدان میزنند و می نوازند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آلتی که می نوازند آن را. ( ناظم الاطباء ). قسمی از آلات مرسیقی. ج ، مَزاهر. ( زمخشری ) :
ز دستان قمری در او بانگ عنقا
ز آواز بلبل در او زخم مزهر.
؟
|| دف بزرگ. ( از اقرب الموارد ).

مزهر. [ م ُ هَِ ] ( ع ص ) کسی که آتش برای مهمان می افروزد . ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - از سازهایی که مشخصات آن کاملا معلوم نیست : بعضی از نویسندگان مزهر را نام دیگری برای عود ذکر کرده اند و عده ای هم آنرا نوعی از سازهای ضربی از قبیل طبل یا دنبک دانسته اند در حالیکه در نظر عد. دیگر وجود سیم ( اوتار ) در این ساز محقق بوده است . زخم. مطربان صلای صبوح در زبانهای مزهر اندازد . ( خاقانی )
کسی که آتش برای مهمان می افروزد

فرهنگ عمید

از آلات موسیقی، عود.

دانشنامه عمومی

مزهر ( به عربی: مزهر ) یک منطقهٔ مسکونی در لبنان است که در شهرستان المتن واقع شده است. [ ۱]
عکس مزهر
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

چون پیمبر گفت مؤمن مِزهَر است
در زمان خالیی نوحه گر است
چون شود پر مطربش بنهد ز دست
پر مشو کآسیب دست او خوش است
مثنوی مولانا دفترششم
نوعی از عقیق یمن که اتفاقا هم به آتش و شعله های آن و هم به تاج عروس شباهت دارد مزهر نامیده می شود

بپرس