مزن

/mezon/

لغت نامه دهخدا

مزن. [ م ُ ] ( ع اِ ) ابر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ). ج ِ مزنة. ( ناظم الاطباء ) ( دزی ). ابر سپید. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ) ( دهار ) ( ترجمان علامه جرجانی ). ج ِ مزنة. ( دهار ) ( ناظم الاطباء ). ابر پرآب و باران. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). ابرباران دار. ( ناظم الاطباء ) : اء أنتم أنزلتموه من المزن ِ أم نحن المنزلون. ( قرآن 69/56 ). باران. ( غیاث ) :
مالک الملک است بدهد ملک حسن
یوسفی را تا بود چون ماء مزن.
مولوی.
- حب المزن ؛ یخچه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مزنة شود.

مزن. [ م َ ] ( ع مص ) مُزون. گذشتن بر اراده خود و رفتن. || روشن گردیدن روی. || پرکردن خیک را. || ستودن. || فضیلت دادن و در غیبت ستودن کسی را نزد صاحب شوکتی. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || فرار از دشمن. گریختن از دشمن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
- یوم مزن ؛ روز گریختن از دشمن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

مزن. [ م َ زَ ] ( ع اِ ) خوی و روش. و رجوع به مزون برای معانی اول تا سوم شود. حال.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). خوی و عادت و روش و طریقه و حال. ( ناظم الاطباء ). این کلمه تصحیف مَرِن ( با رای مهمله ) نیست ؛ گویند، ما زال علی هذاالمزن ؛ یعنی الطریقة و الحال. ( از اقرب الموارد ).

مزن. [ م ُ زُ ] ( ع اِ ) ج ِ مزنة. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مزنة شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - ابر ( پر آب ) . ۲ - باران .
خوی و روش

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - ابر. ۲ - باران .

فرهنگ عمید

۱. ابر پر آب.
۲. باران.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مُزْنِ: ابر
تکرار در قرآن: ۱(بار)
«مُزْن» (بر وزن حزن) آن گونه که «راغب» در «مفردات» می گوید: به معنای «ابرهای روشن» است، و بعضی آن را به «ابرهای باران زا» تفسیر کرده اند.

دانشنامه عمومی

شهر مزن ( به روسی: Мезень ) در کشور روسیه و در اوبلاست آرخانگلسک واقع شده است.
عکس مزنعکس مزن
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

مُزن: ( در زبان عربی ) ابری سپید؛. ( دهار ) . مُزنه. ( لغتنامه دهخدا )
مزن: ( در زبان عربی ) ابری سفید؛. صبیر. ( لغتنامه دهخدا )
هنرمند

بپرس