مزمار الراعی

لغت نامه دهخدا

مزمارالراعی. [ م ِ رُرْ را ] ( ع اِ مرکب ) گیاهی از تیره آلیسماسه و از راسته تک لپه ای ها که گونه بسیار فراوان آن در کنار آبهای آرام میروید.( از لاروس بزرگ ). مزمرالراعی. بر دو سلام. چوپان دو دوقو. قازایاغی. آذان العبد. آذان الارنب. زمارقهرة الراعی. آذان العنز. حیدار. سنبل الملک. مساس. ( از فرهنگ گیاهی ). نای چوپانان. ( ناظم الاطباء ). نباتی است که برگش شبیه به برگ بارتنگ و از آن بزرگتر و منحنی بطرف زمین و ساقش باریک و بی گره و بی برگ و بقدر زرعی و با رطوبت چسبنده و بر اطراف سر آن گلی مابین سفیدی و زردی و خوشبو. میخش باریک و سیاه شبیه به خریق اسود و بسیار خوشبو. و منبتش اماکن رطبه و در جوزا میرسد. تخمش مانند گل سرخ در اول و دوم گرم وخشک و نزد بعضی گرم و تر و محلل اورام و رافع سموم و مفتح سدد و مدر حیض و قابض طبع و دو درهم از بیخ او جهت ضرر افیون و سم ضفادع و ارنب بری و پیچش و قرحه امعاء و طبیخ بیخ او جهت تفتیح سده جگر و سنگ گرده و درد رحم و شرب نبات او جهت اسهال و ضماد او جهت اورام بارده احشاء بلغمی...نافع است. ( ازتحفه حکیم مؤمن ).

فرهنگ فارسی

گیاهی است

پیشنهاد کاربران

بپرس