مزلت

لغت نامه دهخدا

مزلت. [ م َ زِل ْ ل َ / م َ زَل ْ ل َ ] ( ع مص ) مزلة. لغزیدن. ( غیاث ). رجوع به مزلة شود. || ( اِمص ) لغزش : و مثل ماکسان از مزلت و منقصتی خالی نباشد. ( انوار سهیلی ). رجوع به مزلة شود.

مزلة. [ م َ زِل ْ ل َ ] ( ع مص ) لغزیدن در گل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). لغزیدن در گل یا در سخن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به زَل شود.

مزلة. [ م َ زَل ْ ل َ / م َ زِل ْ ل َ ] ( ع اِ ) جای لغزیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). مَزَل . لغزشگاه. ج ، مزال : مزال اقدام ؛ جای لغزش. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مزلت. مزله. رجوع به مزلت شود. || ( ص ) أرض مزلة؛ زمین لغزان. ( به فتح زاء و کسر آن ، و کسر افصح است ). ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - جای لغزیدن محل لغزش . ۲ - ( اسم ) لغزش : و مثل ما کسان از مزلت و منقصتی خالی نباشند . جمع : مزال .
لغزیدن

فرهنگ معین

(مَ زِ لَّ ) [ ع . مزلة ] (مص ل . ) لغزیدن .

فرهنگ عمید

۱. لغزیدن و افتادن.
۲. لغزش.

پیشنهاد کاربران

بپرس