مزل. [ م ُ زِل ل ] ( ع ص ) لغزاننده. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مزل. [ م َ زِل ل ] ( ع مص ) بلغزیدن قدم. ( تاج المصادر بیهقی ). مزلة. رجوع به مزلة شود. مزل. [ م َ زَل ل ] ( از ع ، اِ ) مزلة. رجوع به مزلة شود.
فرهنگ فارسی
بلغزیدن قدم
واژه نامه بختیاریکا
( مِزِل ) منزل؛ کورس؛ واحدیست در سفر؛ هر بار باراندازی؛ فاصله بین دو بارانداز