مزعف

لغت نامه دهخدا

مزعف. [ م ُ ع َ ] ( ع ص ) حسی مزعف ؛ چاهک شورآب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). چاه که آب شور دارد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

مزعف. [ م ُ ع ِ ] ( ع ص ) موت ٌ مزعف ؛ موت شتابکش. مرگ شتابکش. || سیف مزعف ؛ شمشیری که زنده نگذارد ضریبه خود را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

مرگ شتابکش

پیشنهاد کاربران

بپرس