مزدور

/mozdur/

مترادف مزدور: اجیر، جیره خوار، خودفروخته، عامل، مزدبگیر، مواجب بگیر، عمله، فعله، کارگر ، سپاهی، سرباز، لشکری

متضاد مزدور: بیکار

معنی انگلیسی:
wage-earner, hired worker, hireling, hired, mercenary, [n.] wage - earner, [adj.] hired, prostitute

لغت نامه دهخدا

مزدور. [ م ُ دَ وِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ازدوار. زیارت کننده. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به ازدوار شود.

مزدور. [ م ُ ] ( ص مرکب ) مرکب است از لفظ مزد که به معنی اجرت است و کلمه «ور» که به معنی صاحب و خداوند است ، بجهت رفع ثقل ما قبل واو را ضمه داده واو را ساکن کردند و بفتح میم که مشهور است خطا باشد. ( آنندراج ) ( غیاث ). شاکر. اسیف. عسیف. جری. عُضُرت. عضارط. عضروط. عتیل. اجیر. ( منتهی الارب ). مزدبر. مزده بر. شخصی که کار بکند و اجرت بگیرد. ( برهان ). آنکه کار کند و مزد گیرد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). کسی که با مزد کار کند. ( یادداشت ایضاً ). کارگر روزانه. که کار روزانه به مزد کند. عامل مزدبگیر و دارای مزد. به روزمزد کار کننده :
مرد مزدور اندر آغازید کار
پیش او دستان همی زد بی کیار.
رودکی.
خردمند کز دشمنان دور گشت
تن دشمن او را چو مزدور گشت.
فردوسی.
نشسته نظاره من از دورشان
توگفتی بدم پیش مزدورشان.
فردوسی.
بدو گفت مزدورت آید بکار
که پیشت گذارد به بد روزگار.
فردوسی.
همه کدخدایند و مزدور کیست
همه گنج دارند و گنجور کیست.
فردوسی.
زمان بنده کردار مزدور تست
زمین گنج و خورشید گنجور تست.
اسدی ( گرشاسب نامه ص 204 ).
گر کارکنی عزیز باشی
فردا که دهند مزد مزدور.
ناصرخسرو.
چون به نادانی کند مزدور کار
گرسنه خسبد به شب دست آبله.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 385 ).
مردی را به صد دینار در روزی مزدور گرفت. ( کلیله و دمنه ص 51 ). مزدور چندانکه در خانه بازرگان نشست چنگی دید. ( کلیله و دمنه ص 51 ). گفت مزدور تو بودم و تا آخر روز آنچه فرمودی بکردم. ( کلیله و دمنه ص 51 و 52 ).
بلکه مزدور دار خانه بخل
صفت عدل شاه میگوید.
خاقانی.
دل کم نکنددر کار از دیودلی ایرا
مزدور سلیمان است از کار نیندیشد.
خاقانی.
بهر مزدوران که محروران بدند از ماندگی
قرصه کافور کرد از قرصه شمس الضحی.
خاقانی.
به آبادیش دار منشور خویش
که هرکس دهد حق مزدور خویش.
نظامی.
- مزدور بودن ؛ اجیر بودن. برای کسی در مقابل مزد کار کردن.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

کارگر، کسی که برای دیگری کارمیکندومزدمی گیرد، مزدبر و مزدگیر هم میگویند
۱ - کسی که در مقابل کاری مزد گیرد . ۲ - شاگرد استاد صنعتکار . یا مزدور دیو ( ان ) . ۱ - شخصی که کارهای بیهوده کند که در آن نه فاید. دنیا و نه نفع آخرت بجهت او باشد هیزم کش دوزخ : زدونی و زنادانی چنین مزدور دیوان شد و گرنه ارسلان خاصست دین را نقس انسانی . ( سنائی ) ۲ - عامل دیوانی .
زیارت کننده

فرهنگ معین

(مُ ) [ په . ] (ص مر. ) اجیر، کسی که برای گرفتن مزد کار انجام می دهد.

فرهنگ عمید

۱. کسی که برای دیگری کار می کند و مزد می گیرد، مزدبر، مزدگیر.
۲. [قدیمی] کارگر.

گویش مازنی

/mezdoor/ مزدور - کارگر فصلی یا قراردادری برای مزرعه

دانشنامه عمومی

مزدور (فیلم). مزدور ( انگلیسی: The Hireling ) فیلمی به کارگردانی الن بریجز است که در سال ۱۹۷۳ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به رابرت شاو، سارا مایلز و الیزابت سلرز اشاره کرد. فیلم در همین سال برنده نخل طلایی جشنواره فیلم کن شده است.
عکس مزدور (فیلم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

اجیر

مترادف ها

help (اسم)
کمک، یاری، مساعدت، پایمردی، نوکر، مزدور، امداد

grub (اسم)
کوتوله، نوزاد، خوراک، نویسنده مزدور، مزدور، خوشه چین، کرم حشره، بچه مگس

hireling (اسم)
مزدور

laborer (اسم)
کارگر، عمله، مزدور، فعله

workman (اسم)
کارگر، عمله، مزدور، فعله، استادکار، مزدبگیر

galley slave (اسم)
غلام، غلام پاروزن، مزدور، زحمتکش

hired laborer (اسم)
مزدور

hack (اسم)
برش، ضربه، ضربت، فاحشه، چاک، نویسنده مزدور، جنده، خش، مزدور، کلنگ، سرفه خشک وکوتاه، اسب کرایه ای، اسب پیر، درشکه کرایه

hired labourer (اسم)
مزدور

hack (صفت)
مزدور

hired (صفت)
مزدور

hireling (صفت)
خود فروش، مزدور، اجیر

فارسی به عربی

مساعدة , یرقة

پیشنهاد کاربران

خود آبادیس گفت در مزدور می شود مساعدة , یرقة چطور شده این واژه فارسی عربی شده رو نمی دانم با چه تحقیق شده خدا می داند مژد که گفتم عربی است فارسی است عجیب غریب خدا مگر می شود بدون تحقیق گفت کدام واژه عربی است یا فارسی یا دیگر زبان بدون تحقیق درست حسابی خیلی برام عجیب آبادیس چطور چنین نظرات رو منتشر می دهدمن خودم می دانم کیا این نظرات می دهند دوستان پان ها دشمن ایران مردم یک مشت تجزیه طلب ضد ایرانی طرفداران پان ترکیه نوکر یا بند رژیم صهیونیستی جنایت کار هست.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه مزدور
معادل ابجد 257
تعداد حروف 5
تلفظ mozdur
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم، صفت ) [پهلوی: mozdwar]
مختصات ( مُ ) [ په . ] ( ص مر. )
آواشناسی mozdur
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

مزدور
مژد از مزد و مزد در عربی … همچنین مزدور در عربی
مزدور به معنی مزد آور بوده و مثل خیلی از کلمات فارسی که برای سهولت تلفظ یک حرف ان حذف شده و تبدیل به مزدور شده. دقیقا مثل کلمه ناخدا که اول ناوخدا بوده
مزدور ، یعنی کسی که کاری را انجام میدهد ، و در قبال ان کار مزد میگیرد ، الان حتی میشه گفت یک نجار یا اهنگر یا بزاز یا خیاط یا مکانیک یا میوه فروش و. . . هر شغل دیگر مزدور هستند ، چون کاری را انجام میدهند و مزد میگیرند
dog of war
soldier of fortune
مزدور در لغت یعنی میوه موز که از دسترس دور هست چون گران قیمت هست اگر خیار مد نظر بود الان اینقدر دور نبود وبه راحتی در دسترس همگان قرار داشت بنابراین بهتر است
مزدور = خیار نزدیک
واژه مزدور کاملا پارسی است چون در ترکی می شود
paralı در عربی می شود مرتزق این واژه یعنی مزدور که از واژگان پهلوی صد درصد پارسی است.
در بین عوامِ مردم ایران
مزدور به معنای کسی است که پیروی کننده دستوراتِ حاکمِ ظالم است یا کسی که برای پیروی از دستوراتِ حاکمِ ظالم از کشورهای بیگانه اَجیر می شود ( پول میگیرد ) .
مزدور به معناهای گفته شده هم مرتبط است
نوکر حلقه به گوش اجنبی و بیگانه
کسی که روز مزدی کار میکنند. کسی که مزد خود را در همان روز دریافت میکند. اجرت روزانه. دستمزد روزانه
کسی که به خاطر پول کار می کند
مُزد وَر
نوکر چریک ؛ نوکرانی که در فوج هنگام ضرورت بسخره ملازم گیرند و بعد اختتام جنگ آنها را معزول سازند. ( آنندراج ) ( از سفرنامه ٔ شاه ایران ) .

اون آدم ایرانی نیست اگه ندونه مزدور چیه
سر سپردگان

مزدور از ریشه زدر هست که در باب مفعول بکار رفته و بمعنی احترام است.
پاچه خوار
کسی که تهد فرمان حاکم ستمگر کار کند.
مزد:اجرت . حاصل
دور::دو رویی. دو رنگی

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس