مزح

لغت نامه دهخدا

مزح. [ م َ ] ( ع مص ) مزاح کردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). لاغ کردن. ظرافت کردن. خوش طبعی. ممازحة.لعب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ( اِ ) خوشه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || سنبل الطیب و سنبل هندی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (مص ل . ) شوخی کردن .

فرهنگ عمید

شوخی کردن، شوخی، مزاح.

پیشنهاد کاربران

بپرس