مزجات


مترادف مزجات: اندک، قلیل، کم، ناچیز، کم ارزش

معنی انگلیسی:
small, insignificant, of little value

لغت نامه دهخدا

مزجات. [ م ُ ] ( از ع ، ص ) مؤنث مُزجی ̍. چیز اندک وبی قدر. ( ناظم الاطباء ). اندک و بی اعتبار. ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). کم. ناچیز. قلیل. پست. ناقابل. اسم مفعول از ازجاء، به معنی چیزی به سهولت از جای به جای بردن. چون متاع قلیل به سهولت از جای به جای برده می شود لهذا متاع قلیل را بضاعت مزجات گویند. ( از آنندراج ). برتقدیری از ازجاء باشد که باب افعال است. در اصل مزجیه بوده و بر وزن مکرمه حرف یاء به جهت فتح ماقبل الف گشته مزجات گردید چون که لفظ بضاعت به سبب وجود تاء مؤنث لفظی است لهذا لفظ او را به مزجات که صیغه مؤنث است ، صفت آوردند. ( غیاث ) ( فرهنگ نظام ).
- بضاعت مزجات ؛ بضاعتی اندک. ( مهذب الاسماء ). که به کمال خویش نرسیده است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : و بضاعت مزجات به حضرت عزیز آورده... ( گلستان ).
ما را بجز تو در همه عالم عزیز نیست
گر رد کنی بضاعت مزجات ور قبول.
سعدی.
|| رانده یعنی اندک. ( ترجمان علامه جرجانی ص 84 ). || سخیف. سخیفه. ترهات. لاطائل. بیهوده. بی مصرف. یسیر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

مزجاة. [ م ُ ] ( ع ص ) مزجات. مؤنث مُزجی. چیز اندک. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ): بضاعة مزجاة؛ أی قلیلةٌ. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). مؤنث مُزجی ̍. یعنی چیز اندک و بی قدر. ( ناظم الاطباء ) : فالبضاعة بین أهل العلم مزجاة. ( مقدمه ابن خلدون ص 7 ). و رجوع به مزجات و مزجاه شود.

فرهنگ فارسی

مونث مزجی، چی کم، اندک، بی قدر، پست و بد
( اسم ) اندک و بی اعتبار کم و پست . یا بضاعت مزجات . ۱ - متاع قلیل کالای اندک . - علم اندک معرفت قلیل .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . مزجاة ] (اِ. ) چیز اندک و کم .

فرهنگ عمید

۱. چیز کم، اندک.
۲. بی قدر، پست و بد.

پیشنهاد کاربران

مزجات بر وزن بزجات یعنی اندک.
برای یادسپاری آسانتر می توان با کلمات بازی کرد و داستان ساخت.
فرض کنید مزجات، بزجات بوده است که متاع بُزجات ( بزها ) همان شیر است که نسبت به شیر گاوجات ( گاوها ) اندک است.

بپرس